روز اول
|
سه شنبه 85/8/30 ساعت 12:51 صبح
|
هم اکنون ساعت 15 دقیقه به سه است .. و من در حال نوشتن کار های امروزم ...
از امروز چهله من شروع میشه .. مثله روز برام روشنه که اگه به خودم باشه نمی تونم چهله رو نگه دارم ... با حاجی صحبت کردم گفت
نمازهام رو سر وقت بخونم ...
چهار ساعت توی روز حرف نزنم ...
هر وتی که گشنه ام شد بخورم و قبل از اینکه سیر شدم دست از غذا بکشم ...
......
و خودم برای خودم شرط کردم که سه روز اول سه روز میانی و سه روز پایانی چهله رو روزه بگیرم ...
و اگه شد نماز شب بخونم .... نمی دونم میشه یا نه امشب بر می گردم می نویسیم که شده یا نه توی همین صفحه
هم اکنون ساعت 15 دقیقه مانده به 11 عصر است و من می دانم که نمی توانم چهله را تمام کنم ! اولین روز از چهله و نماز صبحم قضا شد ! خیلی برایم واضح است که من این کاره نیستم ...
صبح ساعت 10 از خواب بلند شدم ... خیلی دیر تر از اونی که فکرش رو می کردم نماز صبحم که قضا شد و نماز شب که هیچی ! ...
من اینکاره نیستم ...
فقط نیت روزه ام مونده بود پس روزه ام رو نگه داشتم ... خیلی خوابیدم مادرم صبح بالای سرم اومده بود گفته بود: (( که پاشو برو نون بخر)) ..
از 3 روز پیش بهم گفته بود که برم نون بخرم و من پشت گوش انداخته بودم ...
این هم از چهله ی من و حقوق والدین ...
بهم گفت داره می ره بیرون و ازم پرسید که ماشین رو کی می خوام ... گفتم ظهر ...
پاشدم یه آبی به سر و صورتم زدم تمرین تار داشتم با بچه های گروه موسیقی دانشگاه ... رفتم و اون آهنگ هایی که باید تمرین می کردم تمرین کردم ... ساعت 11 شده بود .. رفتم سراغ صورتم .. تراشیدمش و مرتبش کردم بعد وضو گرفتم و بعدش یه دوش و غسل و بعد باز رفتم سراغ تار اینبار برای استاد خودم تمرین کردم ... سه شنبه ها کلاس مو سیقی دارم رفتم و تمرین کردم ... ساعت شده بود 10 دقیقه به 12 اذان می گفتند حاضر شدم که برم مسجد ... مامن رسیده بود و نون خریده بود ... حرفی نداتم بهش بزنم ...
به خودم گفتم خوب حالا تا اینجاش که اومدی از این به بعد سعی کن چهله بگیری ...
دنبال صلوات شمار مامان گشتم و پیداش کردم ...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر مستودع ما فیها بعدد ما احاط به علمک
و قرار گذاشتم که هزار بار بگم در هر روز چهله ...
رفتم مسجد ...
وصبر نفسک مع الذین یدعون ربک به الغداوه و العشی یریدون وجهه ..
بعد از مسجد به سمت دانشگاه راه افتادم ... توی راه چشمام از هر روز دیگه ای یشتر کار می کد و دختر می دید ! برام عجیب بود من روزهای عادی خودم رو کنترل می کنم حالا که قرار شده چهله بگیرم به این راحتی پست شدم؟
خودم رو کنترل کردم و صلوات می فرستادم
نمی دونم ولی هنوز دلم کامل قرص به اثر صلوات نیست ولی به هر حال اگه اثر داشته باشه خودشو نشون می ده
...
خلاصه امروز تو نستم 1000 تا صلوات رو بگم ... فدا و پس فردا هم باید روزه باشم نمی دونم ... شاید چهل گرفتم یه کار بی خودی باشه ... ولی به هر حال شروعش کردم ... که ببینم چی میشه
نوشته شده توسط: چهلم